? خلاصهی داستان:
سال ۲۰۵۶، در شهری واقع در منطقهی یوان جیانگ سو جین. بالای آپارتمان شش طبقهی درب و داغان، نوجوانی با جلیقهی رزمی، شلوار نظامی و چکمههای جنگی نشسته بود. روی کمرش سپری شش ضلعی قرار داشت و مجهز به چاقوی جنگی خونی بود. او در سکوت لبهی سقف نشسته بود. در عین حال، آسمان تابناک میدرخشید و نسیم خوشایندی به سمتش میوزید. ولی تنها سکوت در شهر خرابه و متروک حاکم بود، با زوزههای گاه و بیگاه که باعث میشد دل آدم هرّی بریزد.
نویسنده: luluch_code
تاریخ: فروردین ۳, ۱۴۰۱
نویسنده: luluch_code
تاریخ: اسفند ۱۶, ۱۴۰۰
? خلاصهی داستان:
اگر بهت فرصت انتخاب داده میشد تا پیشرفت کنی و به آرزوهات برسی، حاضر بودی که زندگیت رو کف دستت بگیری و انجامش بدی؟
این دقیقا چیزیه که در دنیای رویاهای تهی باید انجامش بدی، زنده موندن یعنی برنده شدن.